زمان را احساس می کنم چون حرکت آسمان را می بینم. چون می بینم که ماه در آسمان از حرکت باز نمی ایستد.
باور کردن آن مشکل است. ولی وقتی برای یک بار هم که شده آن را درک کردی او تو را فراموش نمی کند. چون زمان جزئی از وجود ماست و ما جزئی از زمانیم. هرگاه بخواهیم از زمان پیشی بگیریم از خود پیشی گرفته ایم و هرگاه بخواهیم از خود پیشی بگیریم از زمان جلو افتاده ایم.
سخن ما یک خط است، اثر ما یک سطح، وجود ما یک حجم است و پیوند دهنده این ها زمان.
فکر کن! هرگاه انسان خود را فراموش می کند زمان می ایستد. چون این دو رابطه ای تنگاتنگ نسبت به یکدیگر دارند. زمان هر شخصی مال اوست چون حرکتی از وجود اوست.
من بعد را به خوبی نمی شناسم چون تغییرات آن را زیاد دیده ام ولی زمان حرکتی رو به جلو دارد. نمی دانم به کجا ولی همچنان رو به جلو. شاید به همین دلیل است که زمان اشتباه نمی کند.
اگر این زمانه بر تو ای دوست سخت گذشت محذون تو نباش بر همه سخت گذشت
قبول تن آسان، ولی گذر زمان بر همه سخت است. نمی دانم چرا؟ شاید دلیل آن احساس باشد که گاهی به زمان وابسته و گاهی به آن وابسته نیست. یعنی امری فرا زمانی است.
" زمان را باور کن چون جزئی از توست "
15 دقیقه صبح
25/4/1386